برای آمادگی برای سفر خود، آنها تمام تجهیزات را در چند بسته پشتی قرار دادند که آنها را در طول این ماجراجویی منحصر به فرد همراهی میکرد. آنها غذا، آب و تجهیزات کمپینگ را فراهم کردند زیرا انتظار داشتند زیر ستارگان در جنگل خوابیده و نقشهها و شومار نیز با خود بردند. این اقلام کمک میکردند تا آنها را از گم شدن در جنگل عمیق جلوگیری کند.
در "بونا نو رینگ"، گوشی از چند نفری که باور داشتند این حوض طبیعی زیبا چیز دیگری جز یک جاهای پنهانی از ثروتهای ارزشمند، جواهرات نادر و طلا که توسط پادشاهان برای بیش از صد سال مخفی شده است، نیست، شنیده میشود. این پادشاه ثروتمند، حتی برای یک فنجان قهوه بیشتر از همه بود. با این حال، هیچ چیز درباره نوع ثروت یا محل مخفیسازی آن تأیید نشده است. محققان واقعاً علاقهمند بودند تا به پایینترین لایه این راز برسند و بفهمند که دقیقاً چیست که "بونا نو رینگ" است.
اما وقتی پادشاه مرد، او یک گنجینه را پشت سر گذاشت که هیچ کس تاکنون نتوانسته است آن را پیدا کند. این گنجینه به وضعیت چیزی افسانهای تبدیل شده است که بسیاری از مردم رویا میبینند یک روز آن را پیدا کنند. نسخههای دیگر این داستان میگویند که حلقه بونا کاملاً از سنگهای جادویی تشکیل شده است که قابلیتهای فوقالطبیعی دارند. بسیاری باور دارند که این سنگها قدرت دارند آرزوهایی را حقیقت کنند یا حتی افراد بیمار را بهبود بخشند.
هنگامی که آنها بیشتر به درون جنگل رفته بودند، چشماندازهای فراوانی را مشاهده کردند که آنها را به تعجب داشت. آنها پرندگان و حیوانات خارجی، گیاهان رنگارنگ که با رنگهای متفاوتی گل میزدند و رودخانههایی که مثل آب شفاف بود و با نور خورشید بازتاب میزدند را دیدند. اما آنها باید مطمئن بودند که راه خود را در جنگل تیره و چگال از دست ندهند که گاهی میتوانست کمی ترسناک و مرموز به نظر برسد.
چند روز بعد، کاوشگران در نهایت یک گشادی کوچک در بین جنگل چگال پیدا کردند. در مرکز این فضا، یک خانه چوبی قدیمی قرار داشت که به نظر میآمد از زمان خود وجود دارد. در داخل این خانه، تعداد زیادی کتاب و مدرک قدیمی بود که به نظر میرسید با اسراری از نسلهای قبلی مرتبط است.
آنها به سمت یک دسته از مدارک رفتند و یکی از آنها را که شامل نقشهای بود ملاحظه کردند که نشان میداد ممکن است آنها را مستقیماً به سمت «بند بدون روش» ببرد — این موضوع در قسمت دوم نشان داده شد. با شوق از آنچه ممکن است جنگجویی پیش روی آنها باشد، همه چهار نفر موافقت کردند که این نقشه خیلی جالب است تا صرف نظر کنند و باید جهت آن را دنبال کنند — هر جا که آنها را ببرد. آماده برای ادامه، موجی از شوق بر دو پسر عبور کرد.
نزدیک پایه یک تپه در قلب جنگل لوخ سیاه، دونال و روسین عددی را که روی نقشهٔ قدیمی کار شده بود پیدا کردند. وقتی آنها صعود به جایی کردند که در بالای یکی از تپهها تمام میشد، او با آنها ایستاد و نشان داد که مجموعهای از پلههای قدیمی وجود دارد — یا بهتر بگوییم آنچه پس از سرگردان شدن در زیر زمین به مدت صد ها سال باقی مانده بود. این موضوع کمی عصب انگیز بود زیرا شوق و ترس وارد قلب آنها شد وقتی پلههای زیرزمینی را طی کردند و به داخل تونلی طولانی و تاریک رفتند.